زندگی هست...
توی دنیا خیلی کارها میشود کرد به قول ریچارد باخ به اندازه هر تصمیم و انتخاب ،سرنوشت و زندگی متفاوتی پیدا می کنیم . میتوانیم مثل شیخ ابوالحسن خرقانی بر در سرایمان بنویسیم «هر کس در این سرای درآید نانش دهید و از ایمانش نپرسید » یا مثل چنگیز بشویم و خود را عذاب نازل شده الهی بدانیم برای تنبیه خلق گنه کار ! میتوانیم از صبح تا شب در رویا سیر کنیم و تمام دنیای ما بشود یک نفر که یا به فکر بودنش باشیم یا دلتنگ ندیدنش و یا در حسرت از دست دادنش ، میتوانیم هم مثل آن کشاورز و چوپانی باشیم که با تمام خوب و بدی که در زندگی برایش پیش آمده باز هم میکارد تا زمین را سبز و پربرکت کند و شکمهایی را سیر و باز هم به چرا می برد تا شوق در دل گوسفندانی به ظاهر نادان ایجاد کند ! یا با آگاهی تمام گوسفندی را بپروراند که میداند خوراک خوشمزه ی دیگران خواهد بود ... آدمهای زیادی نبودند که من را با آگاهی نصیحت کنند یا حمایتم کنند اما طیبعت ، دنیا ، آسمان و ستاره هایش و هر آنچه در دنیا است برایم معلم شدند و رویاهایم با آرمانهای نویسندگان و قهرمانان کتابهایی که میخواندم درهم آمیخت .من هم گاهی اوقات از تفاوت خلوتگه واعظان و خطابه شان دوست دارم فریاد برآرم و ... اما با خود فکر می کنم اینها وقتم را تلف می کند مجبور نیستم گوشم را به آنها بسپارم و میروم سراغ گوسفندان و شوق آنها زیباتر است ... و میروم سراغ زمین و منتظر مینشینم تا که گندمکها سر از خاک برآورند ... میفهمم زندگی هست و زیباست و خدا در همه جا هست و از آرامش من میخندد و میگوید تو هم مثل منی در دل هرکس نمیتوانی بنشینی چون ...
نظرات شما عزیزان: